شاعرانه

فرهنگی وهنری

شاعرانه

فرهنگی وهنری

عاشقانه ۱

این شعر را دیشب گفتم .راسنش مادرم این روز ها هی می گفت پس چرا دیگر شعر نمی گویی

جواب داشتم که بگویم اما ......

این چند وقت می ترسیدم دست به قلم شوم چون یک مقدار نا امید بودم و می ترسیدم شعر سیاه شود

از هجوم واژها فرار می کردم یا اگر شعری می گفتم نمی نوشتم تا فراموش شوند. اما باز هم کلمه ها

به سراغم می آمدند و مرا احاطه می کردند ومجبور به گفتن شعر.

شعر زیر اشکالات زیادی دارد اما خوشحال وامیدوارم روزگار نامیدی هایم با آن تمام شود

پیشابیش از محمد بهترین دوستم متشکرم  ومطمئنم که او اولین نفری خواهد بود که این شعر را می خواند.

نه..... حسرت گذشته را نخور  

            گذشته ها گذشته است.....  

                     نه ..... هی نگو دلم درد می کند (غر نزن) 

                                  سر به روی شانه ام بزار  

 بخواب  

خواب خوش ببین  

 بخواب  

من نوازشت می کنم  

بخواب  

خواب خوش ببین من نگاه می کنم فقط تو را 

 نه ...! شک نکن به شانه های من 

  

من فقط با امید عشق تو زنده ام 

                     شک نکن نرو.... بمان  

             سر به روی شانه ام بزار... بخواب خواب خوش ببین!

نظرات 2 + ارسال نظر
VpnServ Team پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:13 ب.ظ http://www.vpnserv.biz

با سلام

VpnServ Team پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:25 ب.ظ http://www.vpnserv.biz

با سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد